اورامان؛ خاستگاه
آيين زرتشت
روستاي اورامان تخت؛ موزه
زندهاي است که هنوز هم حيات اجتماعي و اقتصادي گذشته را همراه زندگي سنتي و بومي
در ارتباط با بستر طبيعي پيراموني دارد و بسياري از تجربيات زندگي ديرين بصورت
کمرنگتر از گذشته و کاملا واضح به چشم ميخورد.
روستاي بزرگ و تاريخي اورامان تخت از توابع شهرستان سروآباد
در استان کردستان ميان سلسله كوههاي تخت و شاهو و كوسالان قرار گرفتهاست كه از
جنوب به شهرستان پاوه از شمال به شهر مريوان از غرب به سلسله كوههاي تخت و از شرق
به شهر سروآباد منتهي ميشود اين روستا با 640 خانوار و 3000 هزار نفر جمعيت در
فاصله 46 درجه و 14 دقيقه تا 46 درجه و 28 دقيقه طول جغرافيايي و 35 درجه و 16
دقيقه عرض جغرافيايي قرار دارد.
اين روستاي زيبا و کمنظير در درهاي با صفا و سرسبز با
چشمهها و باغهاي زيبا قرار گرفتهاست. دره اورامان در امتداد سلسله جبال تخت بين
کوه تخت و قلعه معروف اورامان که نظارهگر خانههاي پلکاني سنگي با پنجرههاي آبي
رنگ ساخته شده، واقع است.
اما نگاهي گذرا به غارهاي اطراف و نقوشهاي متعدد روي صخرهها
و تخته سنگها، فرهنگ عامه، آيينهاي سنتي، صنعتهاي دستي، ادبيات عرفاني
درمييابيم که ساکنان اين روستا بازماندگان اجدادي هستند که غارنشيني، کوهنشيني و
دوره شکار و گردآوري و روستانشيني را تجربه کردهاند.
آري خودکفايي در پوشاک، ابزار، طب سنتي، خوراک، آداب و رسوم و
جنبههاي ديگر زندگي گواهي ديگر بر اين مدعا است. چراکه هميشه اصالت و قدمت به مردم
و قومي است که کورکورانه تقليد نکرده باشند، بلکه هرآنچه در خانه در کوزه و بر سر
سفره و هرآنچه که بر تن داشته باشند، حاصل توانايي کوشش، ذوق و سليقه و مهارت افراد
آن قوم يا جامعه باشد.
اوراميها با دانش بومي خود در بستر زمان از تمامي عناصر طبيعي
منطقه سودجسته و از اين طريق ضامن بقاي خويش در برابر ناملايمات زمانه خود
بودهاند. استفاده از غار بهعنوان پناهگاه در مقابل حيوانات وحشي و درنده، استفاده
از گياهان وحشي براي غذا و درمان بيماريهاي مختلف، استفاده از چوب درختان سخت، جهت
ابزارسازي و صنايعدستي، استفاده از شکار جهت تغذيه و لباس و ظرف آب و غيره. همه و
همه کانال همواري است که انسان امروزي را به گذشتههاي بسيار دور رهنمون ميسازد.
گذشته نزديکتر را در اورامان با آيينهاي سنتي به نظاره
مينشينيم. روستايي که موبدان زرتشتي آتشکدههاي اروميه براي حل مشکلات اجتماعي
سياسي و ديني خود دست به دامان مردان انديشمندان نشستهاند. آري اورامان خاستگاه
آيين زرتشت بزرگترين دين جهان است. سرزمين بزرگترين آيينهاي باستاني دنيا ازجمله
مراسم هرساله پيرشاليار که برگ زرين ديگر بر اين مدعا است. سرزمين مهر پرستي
سرزميني که دخترک اورامي براي درمان ميخچه پايش با زمزمه اشعاري کهن از خورشيد طلب
استمداد مي کند(مانگ له تازه مانگ له تازه بيه مانگ له کوني چيش په نه که ردا).
شواهد نشان ميدهد که ساکنان روستا فراواني در نعمت را تجربه
نکردهاند و همين هم رمز موفقيت و اصالت و دانش اين مردمان بوده است. کمبود آب،
زمين، راههاي ارتباطي، صعبالعبور بودن منطقه، باعث شده که ساکنان آرام ننشينند و
از تفکر و قدرت خويش براي ادامه زندگي بهره جويند. کمبود آب و زمين است که ساکنان
روستا را به روشهاي منحصربفرد استفاده از اين دو رهنمون شده است و صعب العبور بودن
و عدم ارتباط بوده که اوراميها را به مرز خودکفايي رسانده است و اين خود به تنهاي
براي اثبات اصالت و نجابت کافي است.
اهالي روستا آب و زمين را مقدس ميدانند و از اين جهت کمر همت
بربستهاند تا قطرهاي آب هدر نرود و اندک زميني باير نماند. سختکوشيشان در باغات
تراسبندي شده روي شيبهاي تند و چشمههاي جوشاني که از دل کوههاي سخت خروشانند،
نمايان است.
روستاي اورامان تخت موزه زندهاي است که هنوز هم حيات اجتماعي
و اقتصادي گذشته به همراه زندگي سنتي و بومي در ارتباط با بستر طبيعي پيرامون دارد
و بسياري از تجربيات زندگي ديرين بصورت کمرنگتر از گذشته و کاملا واضح بهچشم
ميخورد. تعامل انسان و طبيعت در اين ارتباط کاملا به همان شيوه کهن حفظ شده است.
مردم اين سرزمين به طبع کوهستان بلند و اهورايي که خلوتگاه
دنج زمزمههاي سبحاني است در مکتبهاي تصوف و عرفان رازها آموختهاند و هنوز هم در
عصر ماشين و غوغاي ماديات در گوشههاي خلوت اين ديار هستند اهل دلي که خالصانه رو
به درگاه حق نوا سرميدهند در اين ديار تنها تصوف و عرفان نيست که که از دل نوا
سردهند بلکه بودهاند اديباني که بر تارک قلهها با نور و روشنايي دمساز گشتهاند و
اکنون بر زبان و چشم نميآيند شاعري چون محمدسليمان مشهور به صيدي اورامي که بر
دوزبان ديگر(فارسي و عربي) تسلط کامل داشته و با اين دو زبان نيز شعر سروده
است.
تنها صبر و استقامت، سختکوشي، عرفان، تصوف و شعر و موسيقي
نيست که مردم اين ديار را منور مي سازد، بلکه دلي دارند، چو دريا. اوراميها مردمي
خونگرم، مهربان و نوعدوست هستند. همياري و همکاري در ميان آنان مثالزدني است در
مشکلات و مسايل زندگي در ازدواج و در زمان شادي غم و اندوه يار و ياور همديگر بوده
و هستند. شادي همسايه و هم روستايي را شادي خود و غم آنان را غم خود ميپندارد و
اين راز است که در عروسيها نياز به دعوت و کارتپستال نيست و در سوگواريها همه
اندوه به دل زانوي غم به دست ميگيرند. مردمي خونگرم، مهماننواز، خوش برخورد که با
سلامي به دلشان راه مييابي و با عليکي به درون خانهشان. در اعتقادشان چون کوه
صبورند و مقاوم اما براي پيشرفت در زندگي چون موم نرم.
اوراميها اکنون خوش نشينند و خوش خوراک و شيکپوش و اگر از
در و نماي خشکهچين بيرون خانهشان بگذري در درون با مبلمان و دکوراسيون شهري مواجه
ميشوي و روي فرش خانه سفرهاي رنگين.
بگذريم از اصالت و دانش و غيرهاش و به ميان طبيعت افسونگرش
آنجا که صداي دلنشين اهورايي سياچمانه تمام دلها را به سفري بيانتها
فراميخواند... و آنجا بازخواني خاطرات خوشايند و ناخوايند زندگي پرفراز و نشيبي که
لحظه لحظه آن با کوههاي سر به فلک کشيده و طبيعت زيباي اين ديار عجين شده است.
در ميان درهاي دلتنگش آنجا که صداي زنگ گله آدمي را خيره
ميکند راستي اين چه وادي است که اينگونه چون فريبا دلربا است اگر به ميان کوههاي
سر به فلک کشيدهاش پابگذاري تنها آواي کبکان خوش خرام نيست که دل را ميفريبد،
بلکه گياهان خوشبوي وحشياش که نسيم درههايش آنان را وزان کرده است با زبان
بيزباني آدميان را بهسوي خويش فراميخوانند.
اورامان را بايد ديد نه در فيلم و تصاوير بلکه بايد توشه سفر
بربست و بال سفر گشايي.
منبع :
http://vahoman.blogfa.com/